آينده اديان در چشمانداز جهاني(2)
آينده اديان در چشمانداز جهاني(2)
يكي از روشهاي اساسي براي درك گذشته و پيشبيني آينده، فرافكني روند[65] است.[66] كه كربي نيز در مقاله »آينده مذهب« به طور خاص با عنوان برون فكني روندها[67] به اين روش اشاره ميكند. در اين روش، با مطالعه فرايند تغييرات يا ثبات يك پديده در گذشته، جهت حركت و مسير آينده را پيشبيني ميكنند. البته پيشبيني در اين روش احتمالي است. ماسيمو انترورين[68] مدير مركز مطالعات مذاهب جديد در تورين ايتاليا[69] و در مقالهاي با عنوان »آينده مذهب و آينده مذاهب جديد« به پيشبيني مذهب در جامعه رسانهاي ميپردازد. مقاله وي از دو جنبه اهميت دارد: اول اين كه تحليلهاي وي دربارة سمينار ساليانه »بنياد جانسون« (ژوئن 2001) در اوستا واقع در انگليس ميباشد كه عده زيادي از محققان مذهبي، ديپلماتها، دستاندركاران امور بينالملل و روزنامهنگاران در آن سمينار حضور داشتند. دوم اين كه وي با ايجاد سه مقطع زماني، يعني قرن 19 (دوره بدبيني به مذهب) دهه 1970 و سال 2001 به بررسي فرايند مذهب پرداخته، و آينده را پيشبيني ميكند. البته وي نيز همانند ساير انديشمندان، رشد فزاينده ارتباطات را به طور ضمني مفروض ميگيرد. ماسيمو ميگويد:
من (فكر ميكنم بيشتر همكاران من در مطالعات مذهبي) آينده مذهب به ويژه مذهب جديد را در بيست سال آينده چه به صورت سازمانيافته و چه به صورت غير سازمانيافته پيشرونده ميبينم. مذهب، در رسانهها قويتر ازآنچه اكنون هست حضور خواهد يافت. دستگاه رسانه ممكن است رشد ثابت را پرتوافكني كند. در مذاهب بنيادگرا و محافظهكار، با توجه به تنوع آن ها، برخي مذاهب جديد يا كهنسال مثل مورمونها يا گواهان يهوه، احتمالاً چنان رشد كنند كه جزء جريان اصلي قرار بگيرند.گرچه ممكن است برخي مذاهب پيرامون خود را از دست بدهند، اين عده درصد كوچكي از كل جمعيت خواهند بود و مذاهب ديگري ظاهر خواهد شد.
پنتي كاستاليزم،[70] اصول مذهب كاتوليك و اسلام جهاني شده ممكن است فاتح نهايي[71] باشند.[72]
انترورين ميگويد در دهه 1970 محققان، سه پيشبيني انجام دادند كه هيچكدام كاملاً اشتباه نبود: جامعهشناسان (بيشتر در اروپا نه در آمريكاي شمالي) دنياگرايي[73] را سناريوي مذهبي مناسبي براي پايان قرن تعبير ميكردند. آنها ميگفتند فرايندي كه در عصر روشنانديشي شروع شده است، تداوم خواهد داشت. عدهاي (همانند متفكران قرن 19) با جرأت افول سرنوشت تكاملي مذهب را پيشبيني ميكردند. در دهه 1990 توافق جامعهشناسي بر اين قرار گرفت كه تئوري دنياگرايي اشتباه بوده است. جامعهشناسان آمريكايي، به ويژه طرفداران تئوري انتخاب عقلاني، نتيجه گرفتند كه سكولاريزاسيون، صرفاً يك اشتباه اروپايي و تعميم نارواي وضعيت بخشي از اروپا (به ويژه فرانسه و آلمان) به كل جوامع ميباشد.[74] آزمونهاي آماري نشان داد برخلاف رشد ارتباطات، در سال 2000 تعداد كساني كه خودشان را مذهبي ميدانستند در مقايسه با دهه 70 افزايش يافته است. پوشش رسانهاي پديدههاي مذهبي از پاپ گرفته تا بنيادگرايي اسلاميافزايش يافته بود.
2. پيشبيني دوم در دهه 1970 اين بود كه مذهب سازمانيافته كاهش پيدا ميكند. اين پيشبيني در مقايسة با پيشبيني نخست، به ويژه در اروپا از اشتباه كمتري برخوردار بود؛ زيرا گرچه منتقدان به مذهب زياد شده بودند، تعداد كساني که مذهب در تصميمات هفتگي آنها تاثير داشت كاهش مييافت.
3. سومين پيشبيني در دهه 70 كه در دهه 80 با جسارت بيشتري مورد تاكيد قرار گرفت، اين بود كه كليساي اصلي با كاهش روبرو خواهد شد؛ ليكن اغلب كشورها با انفجار كيشها[75] و يا فرقه[76] مواجه خواهند شد. اين پيشبيني از يك سو درست بود؛ زيرا بيش از هزار جنبش مذهبي در آمريكايشمالي، اروپا و آسيا شكل گرفت. از سوي ديگر غلط بود؛ زيرا گرچه جنبشها زياد ميشد، فزوني جنبشها دليل افزايش پيروان نبود. وانگهي جنبشهاي جديد، كمتر از دو درصد جمعيت كشورهاي جهان را در بر ميگرفت.
ماسيمو با عطف توجه به گذشته، با اذعان به اين كه، اثبات اين مطالب با دادههاي آماري مشكل است، معتقد است مذهب ممكن است در دهه 2010 در جامعه و رسانه مهم باقي بمانند؛ اما تصميمات اساسي سياسي- فرهنگي به وسيله آن تعيين نشود. وي دربارة جوامع اسلامياستثنا قائل است و ميگويد:
در كشورهاي اسلاميدنياگرايي كيفي ] البته كمي نيز[ وجود ندارد. بنيادگرايي پديده پيچيدهاي است، موضوعات سياسي و مذهبي را تركيب ميكند و ممكن است فينفسه به پارسايي فزاينده منجر نشود.[77]
نظرخواهي و مشاوره[78] و روش توفان فکري و همانديشي[79] بر يک اساس مبتني است. روش نظرخواهي، ايستارهاي ذهني افراد جامعه را درباره آينده دين، پرسوجو كرده و بر اساس آن به پيشبيني ميپردازد. در روش توفان فکري، به جاي تودة مردم، ديدگاه نخبگان و متفکران جامعه مورد توجه قرار ميگيرد. اين رويکرد در ادبيات اسلامي، از تأييد ديني بر خوردار است که ميتوان از آن، با قاعده «ارجاف» نام برد. حضرت علي عليه السلام ميفرمايد:
ارجاف العامه بالشيء دليل علي مقدمات كونه؛ [80]
جنبش و آمادگي مردم برابر چيزي پيشدر آمد به وجود آمدن آن چيز است.
به تعبير قرآن کريم: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم». بنابه تفسير شهيد صدر، تغيير در نگرشهاي ذهني مردم، مقدمه تغيير در وضعيت عيني جامعه است.[81] نگارنده در حاشيه پژوهشي با عنوان « مفهوم شناسي جامعه ديني » در راستاي پيشبيني وضعيت آينده دين، ديدگاه تعدادي از انديشمندان علوم اجتماعي را پرسوجو نموده و به نتايج ذيل دست يافت.[82]
دين، يکي از نيازهاي اساسي انسان ها بوده و هيچ گاه از بين نميرود. رؤياي زوال دين در فرايند تاريخي، بدون تعبير است. از آن جا که جهاني شدن، هويتهاي قومي، سرزميني، ملي و زباني را تضعيف ميکند، نياز به هويت، انسان ها را به سوي دين جذب مينمايد؛ لذا در آينده، «دين هويتي» شکل خواهد گرفت. ممکن است جنبههاي باوري دين در مقايسه با جنبههاي رفتاري تقويت شود؛ اما دستيابي به باورهاي مشترک جهاني، اديان را به لحاظ اسمي به هم نزديک نميکند. مفهوم «دين هويتي» نشاندهنده تداوم تمايزات اسمي اديان است.
فرايند جهانيشدن، اديان را از سلطه دولتها رها ساخته و جنبههاي ناب و رهايي بخش آن تجلي خواهد يافت. نظرسنجيهاي اخير، نشان ميدهد بيشتر مردم جهان خودشان را مذهبي ارزيابي كرده و به باورهاي ديني پايبندند. بيش از 90 % مردم ايران، خودشان را مذهبي دانسته و فقط يک در صد خودشان را اصلاً مذهبي نميدانند. 6/96 درصد ايرانيان معتقدند اعمال خوب و بد انسان در روز جزا محاسبه ميشود.[83]
استارک رادني[84] طي مقالهاي با عنوان «جامعهشناسي اديان» به يک سري مدارک جهاني استناد ميجويد که بر اساس آنها در سالهاي اخير، گرايش ديني، به ويژه ميان تحصيلکردههاي دانشگاهي، نه تنها تضعيف نشده، بلکه همزمان با رشد تحصيلات و ارتباط جهاني رو به افزايش است. وي ميگويد: تحقيقات نشان ميدهد بيشتر دانشمندان، لامذهب نيستند. حتي کساني که به صورت تصنعي در راستاي بياعتباري دين کتاب مينويسند، در واقع، خداشناس هستند. در 1914م روانشناس آمريکايي، جيمز لوبا[85] پرسشنامهاي تدوين و براي دانشمندان فرستاد، تا خدا باوري آنها را بسنجد. تنها 41/8 درصد به خدا باور نداشتند و بر اين اساس، به پيشبيني آينده ايمان پرداخته و اذعان داشت با رشد معرفت، گسترش جهتدار ايمان نيز رخ خواهد داد.[86] در سال 1996م ادوارد و لاري، مطالعه پيشين جيمز را تکرار نموده، دريافتند تنها 39/3 در صد دانشمندان سرشناس گزينه بياعتقادي به خداوند را انتخاب ميكنند. آنان نتيجه گرفتند از سال 1914م تا 1996م در ايمان مذهبي دانشمندان [که در هسته مرکزي ارتباطات هستند] تفاوت معنا داري حاصل نشده است.
در مشرق زمين نيز با پديده تجديد حيات ديني مواجه هستيم. چندين نسل تلاش صرف شده براي تلقين انکار خدا در اروپاي شرقي و اتحاد جماهير شوروي با شکست مواجه شد. بيديني در اروپاي غربي رواج چنداني ندارد. در 1990م ميزان حضور در كليسا، در امريكا نيز بهبود يافته و به سطح قابل مقايسهاي با اروپاي غربي رسيد. در مجارستان، حضور در کليسا از 16 درصد در 1981م، به 25 درصد در سال 1991م ارتقا يافته، و درصد كساني كه در يك سال، كمتر از يك بار به كليسا ميروند در تاريخهاي پيش گفته، از 62 درصد به 44 درصد كاهش يافت كه نشاندهنده رشد ميزان دينداري در مجارستان است.
بر اساس يك پژوهش در روسيه در سال 1991م، 53 درصد پاسخگويان، ديني نداشتهاند. اين رقم، پس از 5 سال، به 37 درصد كاهش يافت. آقاي جوزف[87] در يك پژوهش نشان داد تعهد ديني با آموزش و موقعيت شغلي مسلمانان جاوه همبستگي مثبت دارد. بدين ترتيب، افراد تحصيلكرده كه داراي موقعيت شغلي بالايي بودند، نماز ميخواندند. وي نتيجه گرفت مذهب، قابل انعطاف بوده و با تحولات اجتماعي و محيطي سازگار ميشود.
در تركيه نيز از سال 1978 تا 1991م هم زمان با افزايش چشمگير شمار دانشجويان، حفظ عقايد اسلامي سنتي افزايش يافته است. در سال 1978م تنها 36 درصد دانشجويان به بهشت و جهنم باور داشتند كه اين رقم در سال 1991م به 75 درصد ارتقا يافت.
رادني نتيجه ميگيرد كه تداوم هميشگي مذهب و اين که مذهب، هيچ گاه از بين نخواهد رفت، قابل اثبات نيست؛ اما با توجه به شواهد مذكور، مذهب، در مواجهه با مدرنيته از بين نخواهد رفت.[88]
اعتبار اين روش به اين است كه رسانههاي جمعي مقوم اصلي جهانيشدن ارتباطي است؛ يعني جهانيشدن ارتباطي، مرهون پيدايش رسانههاي جديد است. تحليل تاريخي[89] از تأثير دوجانبه رسانهها و دين كه يكي از شاخصههاي آن، ميزان انعكاس ديني در رسانهها است، ميتواند شاهدي بر بقاي دين در جامعه جهاني باشد؛ زيرا جامعه اطلاعاتي، در سايه رشد و شكوفايي فنآوري اطلاعاتي و رسانهها شكل گرفته است. يكي از راههاي مهم براي كشف ميزان تحمل دين در جامعه اطلاعاتي، فرايند انعكاس مطالب ديني در مطبوعات و رسانهها است. ترنر، سال 1994م در آمريكا مينويسد:
امروزه، مرور سريع صفحه اول يك روزنامه، ما را آگاه ميكند كه دين، يك نيروي بسيار عمده و پر جنب و جوش است؛ نيرويي كه بسياري، از جمله خود من، در همين چند دهه قبل، پيشبيني كردند از بين نميرود.[90]
گزارش كامل ميزان انعكاس برنامههاي ديني در رسانههاي جهان، در تاريخ 22/6/78 در مجلة آفرينش درج شده است كه بخشهايي از آن را به تناسب موضوع ذكر ميكنيم: »بيشترين ميزان پخش برنامههاي ديني در تلويزيون به كشورهاي اسلامي تعلق دارد. در آفريقا، دو كشور مسلمان مصر و سودان، بيشترين ميزان برنامههاي ديني را دارا هستند. نسبت برنامههاي ديني به كل برنامهها در مصر6/9% (1348ساعت)و در سودان 20% (509 ساعت) در تانزانيا 7/9% (120ساعت) است. در آسيا نيز كشورهاي اسلامي، بيشترين درصد برنامههاي ديني را دارا هستند. نسبت مذكور در برونئي 1/8% در بنگلادش 9/6% در ايران 11% در كويت3/10% در مالزي4/8% در عمان 9/12% در پاكستان 5/8% در قطر1/10% در امارات متحده عربي 7/12% و در يمن 9/13% است.
به اين ترتيب، كشورهاي اسلاميدر آسيا و آفريقا بيشترين درصد برنامههاي ديني را نسبت به كل برنامههاي تلويزيوني خود دارا هستند. اين نسبت ميان 9/6 تا 20 درصد تغيير ميكند. در ميان كشورهاي اسلامي نيز، كشورهاي عربي بيشترين درصد ديني را دارا هستند.«
اين نسبت، در دنياي مسيحي، بسيار پايينتر است. نسبت برنامههاي ديني به كل برنامههاي تلويزيوني در قاره اروپا ميان 6% تا 2/3 درصد تغيير ميكند. ميانگين اين نسبت براي كشورهاي اروپاي غربي 5/1% است. آلباني يك استثنا در اروپا است؛ چرا كه بعد از فروپاشي بلوك غرب، اين كشور كه 70 درصد جمعيت آن، مسلمان هستند، به دين توجه بيشتري داشته است. نسبت برنامههاي ديني راديويي به كل برنامهها در آلباني 6/30 درصد است.
در آمريكاي شمالي به برنامههاي ديني بيشتر توجه ميشود. باهاما و السالوادور در حد كشورهاي اسلاميو شايد بيش از بسياري از آنها برنامهديني پخش ميكنند. در ايالت متحده نيز برنامههاي ديني رونق نسبتا زيادي داشته و دارند.[91]
جالب اين است كه «پخش برنامههاي ديني در اين كشورها ]=آسيا و اروپا[ ذاتا و فينفسه هنگامي قوت دارد كه تأثير غرب نيز در جامعه زياد باشد. توجه به دين در ايستگاههاي دولتي، با ميزان حضور تكنولوژي و فرهنگ غربي ارتباط دارد.»[92]
بر فرض اعتبار روش، آيا با ملاحظه و تحليل آمار مذكور نميتوان همصدا با تامپسون نتيجه گرفت سكولاريزاسيون صرفا يك پديده غربي بوده و تعميم آن به كل جهان ناروا است؟ روف در 1993م با ملاحظه انعكاس دين در رسانههاي عمومي، چنين ميگويد:
به نظر ميرسد در حوزه فرهنگ به معناي وسيع آن، مسائل مربوط به ايمان و معنويت، عموميت يافته است. برنامههاي تلويزيوني، رمانها، داستانهاي مندرج در مجلات و مقالات روزنامهها اكنون به پژوهشهاي ديني و معنوي نسلي توجه نشان ميدهند كه به ايمان اخلاقي كه از بزرگترهايشان به ارث رسيده است، بياعتماد و بياعتنا شدهاند.[93]
پس دين در مدرنيته متأخر نفي يا زدوده نميشود، بلكه چهره آن دگرگون ميشود. دين هنوز هم جزئي از «معاني» و«تعلقات» رسانهاي در جامعه است.[94]
اين روش، بر دادههاي آماري مبتني نيست. موضوع مورد مطالعه كلي بوده و شيوه استدلال، تفهمي[95] است. افرادي كه به لحاظ روش استدلال در اين حوزه قرار ميگيرند، به دو گونه استدلال استشهاد كردهاند: استدلال ذات گرايانه و استدلال كاركردگرايانه كه اغلب به صورت مقارن بيان ميشود. نقطه ثقل در اولي، تأكيد بر نياز اساسي بشر به پاسخگويي به سؤالاتي است كه تنها «دين» پاسخگوي آنها است. در دومي تأكيد بر كاركردهاي مثبتي است كه دين در حيات فردي و اجتماعي انسان ها ايفا ميكند.
گيدنز در توجيه تداوم دين در عصر ارتباطات مينويسد:
شايد كمتر كسي در اين جهان باشد كه هرگز تحت تأثير احساسات مذهبي قرار نگرفته باشد. علم و تفكر عقل گرايانه برابر سؤالاتي اساسي مانند معنا و هدف زندگي ـ موضوعاتي كه هميشه اساس دين بوده است ـ ساكت ميماند.[96]
مكالخ، همراه عدهاي از پژوهشگران ديگر، بر اساس فرا تحليل 42 نمونه از پژوهشهاي مستقل، مركب از حدود 126000 شركت كننده، بين مرگ و مير پايين و التزام ديني همبستگي مثبتي يافته و معتقدند: التزام ديني به شكل معناداري با مرگ و مير پايين (نسبت شانس:1.29: 95 % فاصله اطمينان: 1.39 ـ 1.20) مرتبط است.[97] ترنر با ملاحظه سر برآوردن كليساهاي انجيلي در ايالات متحده در قبال كليساهاي مستقر، چنين تحليل ميكند كه:
پايداري دين، براي يك كاركردگرا، بدين معنا است كه دين، نيازهاي اساسي معين افراد و جامعه را برآورده ميسازد. يكي از آن نيازها، تقليل نگراني و تنش است. نياز ديگر، تحكيم هنجارها و ارزشهاي اساسي است.[98]
چنان كه ملاحظه ميكنيد دين، داراي كاركردهايي است كه در جهان آتي كه عمدهترين مشكل انسان ها سلامت و بهداشت روان خواهد بود، از اهميت بسزايي برخوردار است.
برخلاف ايدههاي حاكم در قرن 19 كه دين را مخلوق بشري ميپنداشت، در اين رويكرد، دين يك نياز فطري است. به تعبير يونگ «فرد، محكوم اين تجربه است، نه آفريننده آن» و استيلاي عقل در دنياي معاصر «بزرگ ترين و غمبارترين خطاي بشر» است. بدين ترتيب، كوبيدن در طبل سكولاريزاسيون، يك مد زودگذر ميباشد.[99]
ملكيان با اشاره به ابعاد هفتگانه دين از ديد نينيان اسمارت، معتقد است فرايند جهاني شدن كه به زعم وي، در صورت تعميم آن، جهاننگري يا شيوه زندگي واحد در جهان تحقق مييابد، بر دين تأثير يكنواختي نخواهد داشت. به نظر وي، بعد تجربه ديني، در همه ساحات از شديدترين آنها گرفته تا خفيفترين آنها، تقويت ميشود. بعد عقيدتي و فلسفي دين هم ممكن است تقويت شود. فرايند جهاني شدن بر بعد اخلاقي، حقوقي و مادي تأثير خنثي دارد. اما سه بعد ديگر، يعني بعد اجتماعي و نهادي، بعد نقلي و اسطورهاي و بعد شعائري و عبادي دين، امكان تضعيف آن ها در روند جهانيشدن شديد است. نتيجه اين كه در روند جهانيشدن در صورت تحقق آن جنبههاي معنوي دين تقويت، و جنبههاي شعائري و رفتاري، تضعيف ميشود.[100]
البته تضعيف جنبههاي رفتاري دين، به مفهوم سنتزدايي نيست. رشد كليساهاي انجيلي در آمريكا، افزايش مناسك عزاداري ميان شيعيان و سربرآوردن اديان جديد در سراسر جهان، نشاندهنده تداوم مناسك ديني است. در موارد ويژهاي كه به نظر ميرسد افراد، در مناسك مشاركت مستقيم ندارند، اجراي اين مناسك در رسانهها آنها را ارضا نموده و احساس همزاد پنداري دارند. به تعبير تامپسون:
تثبيت محتواي نمادين در محصولات رسانهاي (کتاب، فيلم و غيره) شكلي از تداوم زماني فراهم ميسازد كه نياز به تكرار يا اجراي مجدد را از بين ميبرد. بدين ترتيب، زوال برخي جنبههاي آييني سنت، لزوماً نبايد به زوال سنت تعبير شود. بلكه ميتواند تنها بيانكننده اين حقيقت باشد كه حفظ سنت در طول زمان، به تكرار و اجراي مجدد كمتر وابسته است. در واقع، سنت بيش از پيش در روند مناسكزدايي قرار ميگيرد.[101]
در جمعبندي نهايي با توجه به مطالعاتي كه برخي مطالب آن، براي رعايت اختصار حذف شده ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. پيشبيني، به ويژه در سطح كلان، هر چند از پايههاي تئوريكي مستحكمي برخوردار نيست، شوقبرانگيز بوده و اكثريت دانشمندان، ناخودآگاه بدان سمت و سو سوق يافتهاند.
2. پيشبيني با پيشگويي كه در ادوار تاريخي گذشته سابقه ديرينه دارد، متفاوت است. پيشبيني بر پايههاي علمي استوار است و پيشگويي بر شهود مبتني است.
3. پيشبيني به دو صورت «درون ديني» و«برون ديني» صورت ميگيرد كه در اين مقاله، رويكرد دوم بيشتر مورد توجه قرار گرفت.
4. پيشبيني «زوال دين» ميان انديشمندان قرن 19 غلبه داشت؛ اما پيش بيني آن ها، به ويژه در نيمه دوم قرن بيستم ابطال شد.
5. در نيمه دوم قرن بيستم؛ يعني دوره رشد جبنشهاي ديني جديد، تمايل دو بارهاي به پيشبيني وضعيت دين در ابتداي هزاره سوم و تعامل آن با پديده «جهانيشدن» پيدا شد.
6. ميان دانشمنداني كه در نيمه دوم قرن بيستم، با ملاحظه فروپاشي اردوگاه كمونيسم و وقوع انقلاب اسلامي ايران، به پيشبيني دين اقدام كردهاند، پيشبيني زوال، کمتر به چشم ميخورد.
7. پيشبيني تداوم دين، در فرايند «جهانيشدن»، نزديكي محتواي اديان با توجه به تعامل ميان فرهنگي، تقويت بعد معنايي و باوري دين به قيمت فروكاهي بعد رفتاري و مناسكي آن، ميان انديشمندان غلبه دارد.
8. به نظر نگارنده، ممكن است بر اثر تعامل فرهنگي اديان به هم نزديكتر شده و به لحاظ محتوايي به دليل اصطکاک، جنبههاي غير معتبر را حذف و لايههاي زيرين و مبتني بر حقيقت را حفظ كنند؛ اما اين تقارب، به مفهوم وحدت نيست.
9. از آن جا كه دين، پاسخگوي نياز اساسي بشر به هويت فلسفي و اجتماعي است، ممكن است در قلمرو هويت فلسفي «دين واحد» پاسخگو باشد؛ اما اقتضاي هويت اجتماعي «غيريت سازي» و تمايز است؛ از اين روي، همزمان با نزديكي محتواي اديان، تمايزهاي اسمي نيز آشكارتر ميشود.
10. فرايند جهانيشدن، نقش مكان، قوميت، زبان و مليت را در هويتيابي تضعيف ميكند. به نظر ميرسد مناسبترين جايگزين كه بتواند «هويت اجتماعي» انسانها را ارضا كرده و الگوي «غيريتسازي» را ترسيم نمايد، دين ميباشد؛ پس الگوي «ما» و «ديگران» در جهان آينده بر اساس دين خواهد بود. ظهور اجتماعي دين بر اساس نياز هويتي، پيشدرآمد تحقق جامعه موعود است که در آن، به دليل برآورده شدن نيازهاي اساسي آحاد مردم، کارکرد اجتماعي دين به کارکرد فلسفي ارتقا يافته و عصر ظهور، فرا ميرسد.
پی نوشتها:
[66] . ساروخاني، 1377: 199.
[67] . Extrapolating trends.
[68] . Massimo Introrigne.
[69] . Center For Studies On new Religions.
[70] . Pentecostalism.
[71] . Ultimate Winners.
[72] . انترورين، 2001.
[73] . Secularization.
[74] . همان، 2001.
[75] . Cults.
[76] . Sects.
[77] . همان.
[78] . consulting polling
[79] . Brain storming.
[80] . علامه مجلسي، ج 17، ص111.
[81] . شهيد صدر، 1369، 180.
[82] . خان محمدي، 85- 1384، مصاحبه با انديشمندان.
[83] . طرح ملى ارزشها و نگرشهاى ايرانيان، 1380؛ نيز ر.ك: رديف 1 تا 3 فصلنامه حوزه و دانشگاه و رديف 4 فصلنامه دانشگاه اسلامي.
[84] . Stark Rodney.
[85] . james luba.
[86] . رادني،1999،اينترنت.
[87] . Jospesh.
[88] . رادنى، 1999، اينترنت.
[89] . historical analysis.
[90] . ترنز، 1378: 303.
[91] . آفرينش 20 و 22/6/78.
[92] . همان.
[93] استوارت هوور، 1382: 350.
[94] . هوور، 1382، 377.
[95] . verstehen.
[96] . گيدنز، 1373: 511.
[97] . مكالخ، 1383، 209.
[98] . ترنر 1378، 302.
[99] . موريس، 1383، 23.
[100] . ملكيان، 1379، همبستگي.
[101] . تامپسون، 1380: 240.
منبع: فصلنامه علمي تخصصي انتظار موعود شماره 21 الف
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}